چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...

p_34

ا.ت: نمیخوام میخوام یکم باهاش بگردم از فردا ما کلا جدا میشیم
کوک: دوست داری اینکارو کنی؟
ا‌ت: نه!..ولی نمیتونم تا ابد وبال گردنش باشم فک کن بخواد زن بگیره با وجود من چطوری اینکارو میکنه؟
کوک: ولی چرا دوس نداری ترکش کنی تو که ازش متنفری
ا.ت: بودم...ولی فهمیدم اون حتی به صاحب سالن زیبایی چشمک میزنه به دختر مردم شماره میده...اون اصلا منو نمیبینه نیازی نیس که بمونم
کوک: تو عاشقشی؟
ا.ت: از حرفام معلوم شد نه؟(خنده)اره حتما دیوونه شدم
کوک: نه عاشقی قانون نداره
...
ویو حال
ا.ت ویو
با باز شدن در تهیونگو با تیپ مشکیش دیدم و زنجیرهایی که روی رونش میخوردن....واقعا افرین به طراح این شلوار...امو نزدیکم و گ با خم ریز بهم نگاه کرد

تهیونگ: بار چیکار میکنی؟
ا.ت: نمیخوای دعوام کنی؟یا بزنیم؟
تهیونگ: به خودن قول دادم فردا جایین کبود نباشه پاشو بریم
ا.ت: کجا بریم؟
تهیونگ: ا.ت چیزی خورده تو سرت؟هتل دیگه
ا.ت: صدای آهنگو میشنوی؟
تهیونگ: اهوم
ا.ت: آهنگ مورد علاقته نه؟
تهیونگ: اره که چی(کلافه)

ا.ت ایستاد و دستشو از روی سینه تهیونگ به سمت شونهاش کشید که تهیونگ سرشو انداخت پایین و به ا.ت نگاه نکرد...ا.ت دستاشو دور گردن اون حلقه کردسرشو رو سینش گذاشت
تهیونگ: داری چیکار میکنی؟
ا.ت: میخوام برادر عصبیم اروم شه...
تهیونگ: من آرومم
ا.ت: نیستی وگرنه اینقدر تهاجمی باهام حرف نمیزندی
تهیونگ ا،تو بغل کرد و شروع کرد به بیرون رفتن از بار اما ا.ت با مشت بهش زد
ا.ت: هی هی خیلی زوده بریم خواهش میکنم باهام برقص
ته: عمرا
....کمی بعد
افرادی روی سن میرقصیدن...می‌نوشیدند میبوسیدند می‌خندیدند عاشقانه و ماهرانه بدنشون رو هماهنگ آهنگ میکردم...تهیونگ و ا.ت هم عضوی از اونا اما افکار اون دوتا مشغول بود افکار ا.ت آینده پدرش تهیونگ حال عشقش افکار تهیونگ اتفاق بعد از فردا تصمیم ا.ت گیجی عشق و مطمئن نبودن از هیچ چیزی
تقریبا آخر آهنگ بود که حرکتای ا.ت و تهیونگ آهسته و آهسته تر شد و در آخر با یه حرکت آنی ا.ت پیچ خورد و توی دستای تهیونگ فرود امد
تهیونگ: بریم؟(بم)
ا.ت: اهوم
تهیونگ: خواست ا،تو روی زمین بزاره که: ا.ت با نه نه گفتن تهیونگو متوقف کرد
ا.ت: نزارم زمین فقط حساب کن بریم
تهیونگ: کلفت گرفتی؟
ا.ت: اره(کیوت)
ته اخمی کرد و بین ابروهای ا،تو بوسید
تهیونگ: زرنگ

همونجور که ا.ت خواست پول بار رو حساب کرد و ا.ت رو توی ماشین گذاشت
ا.ت: میگم تهیونگ بیا کلی بگردیم
تهیونگ: وای نه تروخدا من نمیتونم باز تا ۴ صبح راننده خانم باشم
ا.ت: یاااا
تهیونگ: فقط یه جا بگو بریم
ا.ت: عومممم بریم کنار رودخانه هان
ته: اوکی محکم بشین

پسر پاشو رو گاز داد و موهاشو عقب زد و تک نگاهی به ا.ت انداخت که دید با صندلی ازدواج کرده
تهیونگ ویو
ایگو کیوت خب بگو می‌ترسی ...
۶۰❤️🤲🏿
دیدگاه ها (۲۴)

چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...

در مهمونی اون شب من برای توعم...

happy your birthday min

چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...

⁶³ا/ت: “اصرار نکردم. می‌تونی نیای.”کوک: “نه دیگه، گفتی پدربچ...

تکپارتی درخواستی اسمات از ته ته

وقتی تو دعوا بهت آسیب میزنن و بیهوش میشینامجون:(بغض کرده) بی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط